در صفحه نخست میخوانید: سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - | مسیر مرجعیّت و بحرانهای پیش رو 7 + | دوشنبه 98 شهریور 25 - 11:0 صبح | ظهور اخباریون قمّی همیشه افراطها پس از گذشت زمان، زمینه بروز تفریطهایی را پدید میآورد. همانطور که عقلگرایی بیش از حدّ در حجیّت خبر واحد، سبب پیدایش اخباریگری شد. امروز نیز حجیم شدن علم اصول فقه و گرفتار شدن به مباحث و فروعات بسیاری که کاربردی فقهی ندارند و بیشتر ورزش و تمرین ذهنی به حساب میآیند و به تصریح اساتید جز در «نذر»، آنهم با شرایط بسیار غیر متعارف، فایده نمیرسانند، تهدید جدیدی را متوجه حوزه علمیه شیعه کرده است. تحوّلات اجتماعی بار دیگر از جریان طبیعی فتوا پیشی گرفته و امروز شاهد بلاتکلیف ماندن احکام موضوعاتی هستیم که مبتلیبه جامعه است. این وضعیت شرایط را برای تحوّلی دیگر مناسب کرده که میتواند مفید یا مضرّ باشد، ولی قهراً اتفاق میافتد. مهرماه 1397 خبرگزاری مهر خبری را منتشر کرد درباره یک کتابفروشی غیررسمی در شهر قم: «جریان اخباریگری رادیکال در حوزههای شیعی، سالها روبه فراموشی بود، اما در سالهای اخیر دوباره این جریان سربرآورده و در حوزههای علمیه به تحصیل و مباحثه مشغولند. کتابفروشی مهمی در قم نیز پاتوقی برای این طیف است و مدیر این کتابفروشی و برادرش خود از بزرگان این نحله در قم به شمار میروند و مباحثات مهمی را داشتهاند و البته تالیفاتی را نیز در این حوزه منتشر کردهاند.» «یکی از مشتریان همیشگی این پاتوق میگوید: معمولا بیشتر اوقات فراغت من و دیگر دوستانم در این کتابفروشی به بحث میگذرد. گاهی هم یکی از طلاب یا علمایی را که عقایدشان با ما مخالف است، به این مکان دعوت کرده و با او به مباحثه و در اصل مناظره میپردازیم.» «طلبه دیگری میگوید: بسیاری از کسانی که در این دهه به علم شهره شدهاند، متاسفانه به روایات و احادیث بیتوجه هستند. اینان حتی بدون توجه به حدیث مشهور ثقلین، در تفاسیر قرآن خود به روش قرآن به قرآن عمل میکنند، اما مگر میشود بدون ائمه معصومین (ع) کتاب خدا و دین را متوجه شد؟» «مدیر این کتابفروشی درباره کتابهای ارائه شده در این فروشگاه میگوید: در اینجا صرفا کتابهای روایی و احادیث و برخی موضوعات دیگر که با اصول عقاید شیعه همخوان باشد، به مخاطبان عرضه میشود. ما در اینجا به هیچ عنوان کتابهای حوزهها و موضوعاتی چون فلسفه چه غربی چه اسلامی، عرفان و برخی تفاسیر خاص را به هیچ عنوان نمیآوریم، چرا که شرعا خرید و فروش چنین کتابهایی را جایز نمیدانیم. عقل فلسفی ضلالتبار است و در دین گمراهی به وجود میآورد. به طور کل دکان فلسفه در دوران حکومت عباسیان برای مقابله با مکتب اهل بیت راه اندازی شد و خلفای عباسی میخواستند با این کار یک معرفتشناسی جدیدی را مقابل معرفتشناسی ائمه عَلَم کرده و به زعم خود از پیروان و شیعیان ایشان بکاهند. وی همچنین درباره کتابها و منابع عرفانی نیز اشاره کرد: به طور کل عرفان ابنعربی، مولوی، شمس تبریزی و... به دلیل اعتقاد آنها به مبحث وحدت وجود و همچنین نوع نگاهشان به مقوله خلقت و آفرینش کفر محض است و این اشخاص خارج از دین هستند.» «عادت این گروه به تکفیر مخالفان عقاید خود نیز مسئله مهم دیگری است. آنها بر مبنای این عادت زشت خود اکنون مدام به مقوله وحدت اسلامی نیز میتازند و با فحاشی خود نسبت به معتقدات اهل سنت احساسات هموطنان اهل سنت را جریحه دار میکنند. این در صورتی است که رهبر معظم انقلاب در فتوایی هرگونه توهین به اعتقادات اهل سنت را خلاف شرع دانسته است.»*
-------------------------------- * http://mehrnews.com/news/4411912 برچسبهای مرتبط با این نوشته:
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظرات شما یک ^ | |
در صفحه نخست میخوانید: سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - | مسیر مرجعیّت و بحرانهای پیش رو 6 + | شنبه 98 شهریور 23 - 6:0 صبح | افراط در اصول قرن سیزده هجری قمری مصادف شد با ظهور شیخ اعظم مرتضی انصاری در حوزه علمیه نجف. این فقیه جلیلالقدر که با یک واسطه شاگرد وحید بهبهانی محسوب میگردد، علم اصول فقه را بسیار گسترده ساخت. ایشان در علم فقه و اصول فقه به روش استقصاء احتمالات و احصاء تمامی حالات ممکنه پرداخته و از همین رو، حجم مباحث را به چندین برابر افزایش داد. شیخ انصاری عدم شمارش تمامی احتمالات ممکنه را بیدقتی در فهم متن میداند. شیخ روشی را در پیش گرفت که علاّمه بهبهانی با آن مخالف بود. وحید بهبهانی اعتقاد داشت شمارش احتمالات و توجه به آنها خود سبب انحراف در فهم متن است. لایزیده سرعة السیر الا بُعدا. زیرا سبب بدفهمی آیات و روایات میشود. از نظر وی تنها احتمالاتی باید بررسی شود که از خود متن بیرون میآیند. روش شیخ انصاری همان روش مرسوم در علم فلسفه و همچنین در ریاضیات است. اینکه در اولین مواجهه با موضوع، ابتدا تمامی احتمالات عقلی که درباره آن به نظر میرسد فهرست شده، سپس با حذف یک به یک دنبال احتمال منطبق با واقع بگردیم. مرحوم شیخ، روش منطق و فلسفه را برای نخستین بار در علم اصول فقه و فقه به کار بست. تحوّل روشی شیخ در فقه شیعه آثار بزرگی بر جای نهاد. به عنوان مثال در معنای آیه «ولاتقربوا مال الیتیم الا بالتی هی أحسن» تعداد 32 احتمال مطرح شد. یا معاطات را که شهید ثانی در یک صفحه و نیم بحث کرده و به نتیجه میرساند، شیخ انصاری در صد الی دویست صفحه به آن پرداخته و در نهایت نیز به فتوای مشخصی نمیرسد. در سالهای بعد این شیوه مبتنی بر استقصاء احتمالات به ابزاری برای اندازهگیری و نمایش توان علمی فقها بدل شد. به این نحو که هر فقیهی که تعداد احتمالات بیشتری را بتواند در فهم یک آیه یا روایت طرح نماید أفقه از دیگران تلقّی میشد. یکی از آثار مهم استفاده از روش فلسفی در تفقه و بررسی گسترده احتمالات، دشواری دسترسی به فتواست. موضوعاتی که قدما راحت درباره آنها فتوا میدادند، بعد از شیخ انصاری و در مکتب فقهی ایشان، دشوار به فتوا میرسد و در بسیاری از موارد به «احتیاط» منجر میگردد. حجم احتیاطهای شیخ از جمیع فقهای گذشته ایشان بیشتر است. تا پیش از ایشان، هیچکدام از فقها به این گستردگی و با این تفصیل در اصول فقه بحث نمیکردند. شیخ انصاری علم اصول فقه را بسیار مفصّل ساخت و فروعات فراوانی برای آن ایجاد کرد. این روش توسط شاگردان مکتب ایشان گسترش یافت و امروزه نیز ادامه دارد. آخوند خراسانی صاحب کفایه، میرزای نائینی، آقاضیاء عراقی، سیدابوالحسن اصفهانی و بسیاری دیگر از فقهای بزرگ شیعه که پس از شیخ انصاری بروز و ظهور یافتند، به تبع ایشان در بسط و توسعه علم اصول فقه تلاش فراوانی نمودند.
رقابت بین حوزهها در قرن چهاردهم هجری قمری حوزه علمیه نجف با ناملایمات زیادی مواجه شد. دولت غاصب انگلیس که متوجه قدرت عظیم فقهای نجف در محدودکردن منافع اقتصادی آنان از رهگذر فتوای تحریم تنباکو شده بود، تلاش کرد حوزه علمیه را تضعیف کند. در همین دوره است که پس از قرنها مجدّداً پرداختن به علم فقه در شهر مقدّس قم رونق گرفته و حوزه علمیه جدیدی در عِداد حوزه علمیه نجف، به دست مبارک شیخ عبدالکریم حائری تأسیس شد. در سالهای بعد، با پیدایش و قدرت گرفتن حزب بعث عراق، فضای علمی و تحصیلی بیش از پیش بر نجف تنگ شد و بسیاری از اساتید و شاگردان به قم مهاجرت کردند. پس از این تحوّل، دو جریان متفاوت از مکتب اصولی به صورت همزمان به حیات خود ادامه دادند؛ مکتب قم بر پایههای نظریات مرحوم آخوند خراسانی محکم ایستاده و همچنان دستاوردهای کفایه را آخرین آراء قابل تصوّر در علم اصول فقه میداند. مکتب نجف نیز با تحوّلاتی که توسط مرحوم نائینی، مرحوم خوئی و شهید صدر و شاگردان این بزرگان در علم اصول فقه پدید آمد، زوایای تازهای در تفقه گشوده و تفاوتهایی را در روش استنباط پدید آورده است. امروز در حوزه علمیه قم نیز بین نظریات این دو مکتب مباحثات علمی در جریان است.
[ادامه دارد...] برچسبهای مرتبط با این نوشته:
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظر دهید! | |
در صفحه نخست میخوانید: سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - | مسیر مرجعیّت و بحرانهای پیش رو 5 + | پنج شنبه 98 شهریور 21 - 1:0 عصر | افراط در عقلگرایی چندی نگذشت که عقلانیّت مندرج در علم اصول فقه به اوج خود رسید و از حدّ مفید فراتر رفته و استفاده از حدیث در اجتهاد را با دشواری مواجه کرد. تا پیش از علاّمه حلّی، فقها اخبار و احادیث را به دو دسته قوی و ضعیف تقسیم میکردند. اما علاّمه حلّی این دستهبندی را علاوه بر توسعه و رساندن به چهار قسم؛ صحیح، حَسن، موثق و ضعیف، به جای خود «خبر» بر «سند» آن متمرکز نمود. او این شیوه را از استاد خود احمد بن طاووس اخذ کرده است. احمد بن طاووس نخستین عالم شیعی بود که موضوعیت در صحت اخبار را به سند آنها داد و به جای تقسیم خود اخبار، تقسیم اَسناد را رسم کرد. شیوهای که علاّمه حلّی در فقه شیعه رواج داد، اگر چه در قدمهای اول مشکلی ایجاد نکرد، اما به مرور زمان آسیبهایی را در رجوع به احادیث و اخبار پدید آورد. حجم زیادی از اخبار به دلیل قراین و منابعی که در کتب داشتند مورد اعتماد و عمل قدما بودند، لکن در این منهج از دایره حجیّت خارج و غیرقابل اعتماد میشدند. ظرفیتی که علاّمه با تغییر موضوع از «خبر» به «سند» در بررسی حجیّت ایجاد کرد، جریان جدیدی را در فقه شیعه پدید آورد. مقدّس اردبیلی نیز همین شیوه «وثوق مخبری» را مبنای حجیّت خبر قرار داده و در نهایت یک قرن بعد از علاّمه حلّی، شاگردان محقق اردبیلی؛ صاحب معالم فرزند شهید ثانی و صاحب مدارک نوه شهید ثانی، با محدود کردن شرایط راوی، بخش زیادی از روایات را از منبع فقه خارج ساخته، احادیث معتبر را به یک صدم بلکه کمتر کاهش دادند و با این کار، اجتهاد را با دشواریهای زیادی روبهرو کردند. تا جایی که صاحب معالم رسماً «احراز عدالت مخبر» را به جای «وثوق به مخبر» دلیل بر حجیّت خبر قرار میدهد. در این دوره است که نیاز به «اصول عملیه» بیشتر از گذشته خود را نشان میدهد. زیرا حکمی که از طریق سند قابل دستیابی نباشد، راهی جز رجوع به استصحاب و برائت باقی نمیگذارد.
پسزدگی عقلگرایی این تفکر افراطی زمینهساز بروز و ظهور مکتب جدیدی در فقه شیعه شد. جامعه نیازهایی داشت که با این شیوه انقباضی از تفقه تأمین نمیشد. ملاامین استرآبادی شاگرد صاحب مدارک و صاحب معالم که اتفاقاً اجازه اجتهاد از هر دوی این اساتید داشت، جریانی را آغاز کرد که در نتیجه آن طیف وسیعی از فقهای شیعه کتابهای اصولی را کنار گذاشته و به اخباریگری روی آوردند. او نسبت به کاربرد اصطلاحات «ظنّ» و «اجتهاد» و «تفسیر» در فقه شیعه اعتراضات شدیدی نمود. این مکتب قریب به صد سال بر حوزههای علمیه شیعه سایه انداخت، به نحوی که اجتهاد حرام دانسته شده، اجماع و عقل حجّت نبوده، به ظاهر سنّت اکتفا میشد. کتاب نیز تنها با تفسیر اهل بیت (ع) میتوانست منبع قرار بگیرد. در این دوره، مجموعهنگاری احادیث بیشتر انجام میشد. با محور قرار گرفتن روایات، نیاز به جمع کردن آنها ضرورت مییافت. این تحوّل نیز مرحلهای از تاریخ فقاهت را پدید آورد که به حفظ گنجینههای فقه شیعه منتهی شد.
تعدیل در عقلگرایی علاّمه بهبهانی معتقد است افراطیگریهایی که برخی اصولیها انجام دادند زمینه بروز اخباریگری را فراهم کرد. وی در فوائد مینویسد: «بدان که پس از صاحب معالم و صاحب مدارک شایع شد که اخبار معتبر ما را که قدمای فقیهان و بلکه متأخران آنان، آنها را معتبر میدانستند به این سبب که جز توثیق و کمی از اسباب حُسن را معتبر نمیدانند رد میکردند و به همین دلیل وضعیت فقه و فتاوای آنان مختل گردید و غالب مسائل فقهی را ثابت نمیدانستند و آن درست نیست. زیرا اسباب شناسایی ظنّی بسیار زیاد است و ظنّ قوی از آنها بدون هیچ تردیدی به دست میآید». وحید بهبهانی به دلیل آشنایی دو سویه؛ هم با اصولیون و هم اخباریون، این فرصت را داشت تا وضعیت حجیّت خبر را اصلاح کرده و با تأکید بر وثوق خبری به جای وثوق مخبری و اصلاح برداشتهای نادرست از اصطلاحات اصولی، فقه شیعه را به دوران پیش از شهید ثانی باز گرداند، به همان مکتب شیخ طوسی که نگاهی اثباتی به روایات و اجتهاد و تفقه در آنها داشت. این قیام بهبهانی زمانی روی داد که تنگنظریهای اخباریگری، یافتن تکلیف را برای مکلفین سخت کرده بود و بسیاری از پرسشهای شرعی بدون پاسخ میماندند. علاّمه بحرالعلوم، شیخ جعفر کاشفالغطاء، ملامهدی نراقی، میرزای قمی صاحب قوانین، صاحب جواهر و صاحب حاشیه برخی از شاگردان وحید بهبهانی بودند که راه او را ادامه دادند.
[ادامه دارد...] برچسبهای مرتبط با این نوشته:
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظر دهید! | |
در صفحه نخست میخوانید: سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - | مسیر مرجعیّت و بحرانهای پیش رو 4 + | سه شنبه 98 شهریور 19 - 8:0 صبح | جبرِ تحوّل رشد بشر هرگز متوقف نشده. همین دلیل بوده که در ازمنه مختلفه انبیاء متعدده ارسال شدهاند. هر دورهای رسولی و هر رسولی، مسلکی متعالیتر از گذشتگان. قدمقدم بنا بوده تا انسان را به رشد برسانند و قرب الی الله. تحوّل و تغییر جبریست و خارج از اختیار بشر. ما نمیتوانیم جلوی آن را بگیریم و مانع آن شویم. نباید هم. ما باید با تحوّلات و پیشرفتها همراه شده و آن را در خدمت بندگی خدا در آوریم. اگر کوتاهی کنیم، حرکتی که به سمت رشد بشر است کند میشود و پیشرفتهایی که باید در آینده رقم بخورد، به تأخیر میافتد. نه اینکه نیافتد، دیرتر شاید. باید زمان خود را بشناسیم، از گذشته درس بگیریم و برای تحوّل برنامهریزی کنیم.
فقهای محدّث تحوّلات فقه شیعه و فقهای آن نیز پیوسته روی داده. به آغاز آنکه بنگریم، با محدّثین بزرگی روبهرو میشویم؛ علیابنابراهیم صاحب تفسیر قمی، شیخ صدوق و پدرش ابن بابویه، کلینی صاحب کافی، ابن قولویه استاد شیخ مفید. این بزرگان بیش از آنکه فقیه باشند، فقه مصطلح امروزی، راوی حدیث بودند. در دورهای که حدیث و روایت آن به تنهایی میتوانست پاسخگوی نیازهای مردم مؤمن و معتقد به ولایت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) باشد.
اجتهاد در شیعه تحوّل اما رخ داد. شیخ مفید واژه «اجتهاد» را تطهیر کرد و از آنچه مرسوم میان عامّه بود نجات داد. اجتهاد دیگر اجتهاد به رأی نبود. اجتهاد عملی فقیهانه شد، تا زوایای کمتر آشکار حدیث را دریابد و مشکلاتی را که با ظاهر حدیث حل نمیشد، از رهگذر منظومه احادیث و تعامل آنها و بهرهگیری از قواعد عقلی حل کند. اگر این تحوّل صورت نمیپذیرفت، دوره غیبت و عدم حضور معصوم (ع) مشکلات مهمی در کشف احکام شرعی از احادیث پدید میآورد. شیخ مفید، سیدمرتضی علم الهدی، سلاّر دیلمی داعیهدار عصر طلایی آغاز فقه مصطلح و اجتهادی در شیعه بودند. بابی که تا پیش از آنها باز نبود در قرن چهارم هجری قمری به روی ما گشوده شد.
اولین حوزه علمیه شیعی اما تا پایان این دوره، همچنان فقهای شیعه حوزه علمیه مستقلی از دستگاه علمی فقه عامه نداشتند و نظام آموزشی مستقلی تدارک نکرده بودند. شیخ طوسی، شیخ الطائفه، تحوّلی بزرگتر را رقم زد و بنای حوزه علمیه شیعی را در نجف اشرف بر پا داشت. جامعه شیعه انسجام بیشتری یافته، حمایت از فقه و فقیه زیاد شده، فرصتی طلایی تا دستگاه علمی قدرت یابد. قرن پنجم هجری عصری شد که طلاب علوم دینی میتوانستند در حوزه علمیه نجف اشرف به تحصیل فقه اهل بیت (ع) بپردازند و به مدارج علمی اعلی در اجتهاد دست یابند. آنچه امروز به نام حوزه میشناسیم، میراثی از این تحوّل بزرگ به دست این فقیه بزرگ است. علاوه بر این، شیخ مکتب جدیدی را در فقه شیعه پی ریخت. پختگی و جامعیت و گستردگی تحوّلی که در علم اصول فقه و به تبع آن در فقه بنا نهاد. نخستین کتابهای اصولی در این دوره تدوین شد.
تقلیدِ مجتهدین* عظمت فقهی شیخ طوسی تا صد سال بر حوزه علمیه نجف سایه انداخت. تمامی شاگردان وی و شاگردان آنها آراء فقهی شیخ را تکرار میکردند و تغییری در آنها را بر نمیتافتند. این امر پاسخگویی به نیازهای جامعه را دشوار ساخت. زمان که گذشت، نیازهای جدید که آمد، دیگر فتاوای شیخ کافی نبود. اما شاگردان شیخ همچنان بر آراء وی ابرام داشتند. در قرن ششم هجری قمری، ابن ادریس حلّی این دوره فترت اجتهادی را شکست. او فقه را وارد مرحله جدیدی کرد و راه را برای نقد دیدگاههای شیخ گشود. از رهگذر این تحوّل، بزرگانی چون محقق حلّی وارد فقه شیعه شدند و آثار پربرکتی بر جای نهادند. محقق حلّی و خواهرزاده او علاّمه حلّی و فرزند علاّمه؛ فخرالمحققین، همچنین شهید اول شاگرد فخرالمحققین دیگر فقهایی بودند که راه اجتهادی باز شده توسط ابن ادریس را پی گرفتند و در سدههای بعد، فقه شیعه را به تعالی رساندند.
-------------------------- * در نگارش بخشهای تاریخی این نوشته از مباحث طرح شده در رادیوی معارف تحت عنوان «بررسی تحوّلات فقه امامیه» در سال 1394 توسط استاد اکبرنژاد استفاده کردهام.
[ادامه دارد...] برچسبهای مرتبط با این نوشته:
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظر دهید! | |
در صفحه نخست میخوانید: سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - | مسیر مرجعیّت و بحرانهای پیش رو 3 + | یکشنبه 98 شهریور 17 - 3:0 عصر | نفوذپذیری مرجعیّت اما این حریم حجّة و لاحجّة را مردم درک نمیکنند و از آن به خوبی آگاه نیستند. همین مسأله راه فراخی را باز میکند به سوی دشمن، کفار، تا به حریم مسلمانان وارد شده و غلبه پیدا کنند. به تاریخ که بنگریم، در دو سه سده اخیر، مشخّصاً میبینیم چگونه دُوَل انگلیس، روس و آمریکا با نفوذ دادن کارشناسهای خائن در دستگاه مرجعیّت و ارائه مشورتهای فاسد، احکام شرعی خلاف از مراجع گرفتند و جامعه شیعه را به ورطه نابودی کشاندند. اگر نتوانیم قلمرو حجیّت مرجعیّت را به درستی تبیین نماییم و از ماورای آن محافظت کنیم، دشمن راه خود را یافته و همچنان با تداوم نفوذ، بدنه جامعه را به تبع کثرت مراجع، از هم جدا میکند. تفرقه قدیمیترین روش استعمار برای سلطه است.
سوابق تحقق تاریخی نفوذ اختلافاتی که در انقلاب مشروطه روی داد یکی از واضحترین در این قبیل نفوذها بود، مداخلهای که عملاً در این حادثه تاریخی وحدت ملّی کشور ایران را شکست، بیتردید به دست مراجع شیعه رقم خورد. مشابه آن هم در کشور عراق، فرصتی برای سلطه انگلیس پدید آورد. یکی از اسناد تاریخی در این رابطه، گزارش سردار کابلی* است: «از میرزا حسین نوری پرسیدم: چرا چنین کتابی نوشتی که مایه خجالت ما و تهاجم معاندین گردد؟ محدث نوری گریست و گفت: معمم سید هندیای نزد من آمد و به من گفت: اگر خدا اسم علی را در قرآن آورده بود دیگر به این شکل حقش غصب نمیشد و به این شکل خانه نشین نمیشد؛ و اصرار بسیار نمود که کتابی نوشته شود در نقص قرآن که باعث تسکین قلبهای ما باشد و محبت ما را به امیرالمؤمنین بیشتر نماید، و با اصرار خواست که لااقل روزی یک صفحه از آن کتاب نوشته شود، و خودش هر روز نزد من میآمد و صفحهای از روایات در مورد تحریف را از من میگرفت. وقتی کتاب به پایان رسید، دیگر او نیامد و از او خبری نشد. یک بار که اتفاقا در بغداد برای اخذ ویزا به سفارت بریتانیا رفتم - زیرا آن زمان عراق تحت سلطه بریتانیا بود- دیدم یکی از اعضای سفارت به من نگاهی طولانی میکند. او را نگریستم و احساس کردم او را قبلاً جایی دیدهام. به من سلام کرد خود را شناساند که همان سید هندی است که هر روز نزد من میآمده و خواستار صفحات کتاب فصل الخطاب میشده، با اینکه عضو سفارت انگلیس بوده است.» ** شیخ ابراهیم زنجانی، قاضی دادگاهی که حکم به اعدام مجتهد عظیمالشأن شیخ فضلالله نوری داد، در بخشی از خاطرات خود درباره ارتباطش با آخوند خراسانی مینویسد: «در [درس] خارج هم هر شبهه داشتم از او [آخوند خراسانی] پرسیده و سؤال و جواب کرده استفاده مینمودم. بالأخره به من اعتقاد کامل پیدا کرده و محبوبش شدم و رابطه مودّت پیدا شد ... تا اینکه قضیه مشروطه به میان آمد و او رئیس و مروّج مشروطه شد و من هم منتخب [مجلس] زنجان شده به طهران آمدم. رابطه بیشتر شد و آنجا [در نجف، آخوند خراسانی] میگفته: [در] این امر مهم مملکت کاغذها که به من میآید و در هر امر مختلف هر کس موافق غرض خود اظهاراتی میکند, تا اینکه از فلان کس [ابراهیم زنجانی] که به من مکتوب میآید، اطمینان پیدا میکنم و میدانم او جز راست نمینویسد.» *** مقام معظّم رهبری نیز به کرّات به فریب علما و فقهای شیعه توسط ایادی انگلیس در قضیه مشروطه اشاره فرموده و اعلام خطر کردهاند: «چه شد که غربیها، مشخصاً انگـلیسیها، در مســأله [مشروطه] کامیاب شدند؛ از چه شگردی استفاده کردند که کامیاب شدند. در حالی که مردم که جمعیت اصلی هستند، میتوانستند در اختیار علما باقی بمانند و اجازه داده نشود که شیخ فضلالله جلو چشم همین مردم به دار کشیده شود؛ قاعدهی قضیه این بود ... که اینها توانستند یک عدهای از اعضای جبههی عدالتخواهی - یعنی همان اعضای دینی و عمدتاً علما - را فریب بدهند و حقیقت را برای اینها پوشیده نگه دارند و اختلاف ایجاد کنند. [دوم اینکه] حرفهایی را که از سوی روشنفکرها و بهوسیلهی عمال حکومت گفته میشد و وعدههایی را که داده میشد، [علما] حمل بر صحت میکردند ... در قضایای عراق هم اول علما به طور جدی وارد شدند، بعد تعبیر و توجیه شروع شد: حالا شاید اینها راست بگویند! شاید هدف بدی نداشته باشند! انگلیسها در آنجا بین مردم عراق شعارهایی را پخش کردند: «جئنا محررین لا مستعمرین!»؛ ما نیامدهایم برای استعمار شما، ما آمدهایم شما را از دست عثمانیها آزاد کنیم... آن وقت آنها در آنجا از 1920 تا 1958 ظاهراً یا 57، سیوهشت سال عراق را آنچنان فشردند که وقتی انسان این سالهای طولانی را نگاه میکند و میخواند، گریهاش میگیرد» ... «در صدر مشروطه هم علمای بزرگی بودند که اینها ندیدند توطئهای را که آن روز غربزدگان و به اصطلاح روشنفکرانی تحت تأثیر غرب، طراحی میکردند؛ توجه نکردند که حرفهائی که اینها دارند در مجلس شورای ملی آن زمان میزنند، یا در مطبوعاتشان مینویسند، مبارزهی با اسلام است... مماشات کردند» یکی دیگر از خاطراتی که مقام معظّم رهبری در تبیین پدیده نفوذ به تفصیل بیان میفرمایند تأثیرگذاری اجانب بر تصمیمگیریهای پارهای از مراجع ماضی را به وضوح نشان میدهد: «مرحوم آقای آسید حسن تهامی که از علمای بزرگ کشور ما و ساکن بیرجند بود، رفته بود در بیرجند مانده بود؛ ملاّی خیلی بزرگی بود، اگر در قم یا نجف میماند، حتماً مرجع تقلید میشد؛ مرد بسیار دانایی بود. ایشان خودش برای من نقل کرد؛ گفت آنوقتی که عراقیها با انگلیسها میجنگیدند - در [سال] 1918؛ قریب صد سال پیش- یکی از مراجع وقت، یک نوکری داشت که خیلی مرد خوبی بود، با طلبهها گرم میگرفت، صحبت میکرد، با همه آشنا بود، با همه رفیق بود؛ اسمش را هم ایشان میگفت؛ من یادم نیست. گفت بعد که انگلیسها غلبه پیدا کردند و عراق را تصرّف کردند و آخرین جا نجف بود که وارد نجف شدند، خبر رسید به طلبهها که این نوکر فلان آقا، یک افسر انگلیسی است! گفت من باور نکردم؛ گفتم مگر میشود چنین چیزی؟ بعد میگفت در بازار حُوِیش - بازار معروفی است در نجف- داشتم میرفتم، دیدم هفت هشت ده نفر افسر انگلیسی و نظامی انگلیسی سوار اسب دارند میآیند - آنوقت با اسب رفتوآمد میکردند- یک افسری هم جلویشان است؛ خب، من کنار ایستادم که اینها بیایند رد شوند؛ وقتی رسیدند به من، دیدم آن افسری که جلو بود، از آن بالا گفت: آقای آسید حسن، حالت چطور است! نگاه کردم دیدم بله، همان آقایی است که نوکر فلان مرجع بود؛ سالها ما این را میدیدیم» ****
------------------------------- * حیدرقلی کابلی افغانی، شناخته شده با نام سردار کابلی، روحانی شیعه اهل افغانستان بود. وی برای تحصیلات حوزوی به نجف رفت و پس از شش سال به درجه اجتهاد رسید و از میرزا محمد علی دشتی و سید یحیی خراسانی، «اجازه» نقل روایات دریافت کرد. علامه طباطبایی در کتاب تفسیر المیزان از سردار کابلی یاد میکند و مینویسد که وی اختلافی را که برای مدت مدیدی در مورد قبله محراب مسجدالنبی وجود داشت حل نمود. او در رسالهای تحت عنوان تحفة الاجلة فی معرفة القبلة نشان میدهد که محاسبات پیشینیان که نشان میداد محراب مسجد که در زمان پیامبر ساخته شده بود نسبت به قبله انحراف داشته درست نبودهاند. ** حسینعلی منتظری، خاطرات، ج1، ص81 *** ابراهیم زنجانی، سرگذشت زندگی من، ص27 **** مقام معظّم رهبری، بیانات، 9/2/1385 و 6/12/1388 و 4/9/1394
[ادامه دارد...] برچسبهای مرتبط با این نوشته:
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظر دهید! | |
در صفحه نخست میخوانید: سه دشمن - حاکم فقط فقیه است - مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - | مسیر مرجعیّت و بحرانهای پیش رو 2 + | جمعه 98 شهریور 15 - 3:0 عصر | تقلیل کارکردها در عصر پهلوی دوران ستمشاهی گذشته، همراه با ایجاد دستگاههای اداری مدرن در کشور، عرصه را بر مرجعیّت و سازوکار آن تنگ کرد. سازمانهای ثبت احوال و ثبت اَسناد و ثبت ازدواج و طلاق، همچنین نهادهای قضایی رسمی و دولتی، بخش عمدهای از ارتباط مرجعیّت با مردم را قطع کرد. مردمی که تا پیش از آن برای اجرای عقود و ایقاعات به مرجع یا نمایندگان وی مراجعه میکردند، اکنون ناگزیر بودند از ادارات رسمی استفاده کنند. تمبر باطل کنند و عوارض آن را هم بپردازند.
تداوم روند محدودسازی پس از انقلاب تشکیل جمهوری اسلامی فرصتی بود تا نهادهای رسمی بیشتری وظایف دینی را بر عهده بگیرند. پیدایش کمیته امداد امام خمینی (ره)، بنیاد مستضعفین و 15 خرداد و هزاران مؤسسه خیریه دیگر، فرصتهای حضور سازوکار مرجعیّت در امور خیریه را نیز کاهش داد. طبیعتاً در دهههای اخیر، رفع مشکلات مردم از دوش مراجع برداشته شد و ترویج باورهای اسلامی نیز به رسانههای رسمی و آموزش و پرورش و آموزش عالی واگذار گردید. وظیفه صیانت از کیان مسلمین نیز به روشنی بر عهده ولی فقیه و دولت اسلامی قرار گرفت. به این ترتیب کارکردهای مرجعیّت به «حفظ میراث علمی شیعه» منحصر شد. این یعنی رفع نیاز به ارتباط با مردم و اکتفا به فعالیتهای علمی درون حوزه از طریق تدریس و پژوهش.

پایگاه حجیّت مرجعیّت مرجعیّت حجیّت خود را از کجا آورده است؟ تاریخ پیدایش این نهاد دینی نشان میدهد که «روایت حدیث» و وثوق به اخبار نقل شده از راویان معتبر، نخستین نسل مرجعیّت فقهی را در شیعه رقم زدهاند. این رویه پس از دور شدن از عصر نص، تفقه و تدبّر در فهم حدیث را اضافه کرد و عملاً از زمان شیخ مفید «فهم مجتهدانه» پایگاه حجیّت مرجعیّت شد. بنابراین در طول تاریخ، همواره «محدّث»، «فقیه» یا «مرجع» از آن رو حجیّت داشته است که میتوانسته تکالیف شرعی را از منابع دین استنباط کرده و به اطلاع مکلّف برساند و راهی برای دستیابی به احکام شرعی باشد.
حدود حجیّت مرجعیّت اما اینکه گاهی در برخی دورهها، فقیه علاوه بر ابلاغ احکام شرعی، در مسائل سیاسی و اجتماعی نیز مورد رجوع قرار میگرفت، آیا این در قلمرو حجیّت فقه و نقل حدیث داخل میشود؟ حجیّت، محدود به تخصّص است و فقیه میدانیم که صرفاً در بیان «احکام کلّی» متّصف به حجیّت میباشد. اما در تشخیص موضوعات و مصادیق و صدور احکام شخصیه، تفاوتی با سایر مکلفین ندارد. بلکه در شناخت موضوعات تخصّصی، خود نیازمند مراجعه به کارشناسان موضوع است. همانگونه که مرجع نمیتواند در مسائل مربوط به علم پزشکی نظر بدهد و اگر هم ارائه نظر کند، صائب نخواهد بود، همچنین است در سایر تخصّصها، مانند: علوم سیاسی و اقتصادی و دانشهایی که به تخصّصهایی فراتر از تبحّر در فقه نیاز دارند. حتی در فلسفه و کلام و اخلاق و چه بسا ادبیات عرب. در این موارد، او نیز مانند سایر مردم جامعه، خصوصاً در جایی که تفقه گره بخورد با تخصّصی علمی، نیاز به استفاده از مشاوره اهل فن دارد. فیالواقع هنگامی که بحث از «حکم کلّی» افعال مکلّفین نیست و داخل در تصمیمات جزئی و مصداقی میگردد، مرجعیّت دارای حجیّت نیست.
[ادامه دارد...] برچسبهای مرتبط با این نوشته:
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظرات شما یک ^ | |
| |